قاتل مجازی!
دوپارتی...
«قاتل مجازی»
قرار بود امروز رفیق مجازیشو بعد از 5 ماه رفاقت ببینه لباسه تقریبا باز پوشیده بود که یکم کوتاه بود ارایشه نسبتا غلیظ کرده بود کاملا به خودش رسیده بود ساعت نزدیکای 9 شب بود که به گوشیش پیامک اومد از طرف دوستش بود...
جونگکوک: یه ماشین برات فرستادم بیب(پیام)
بعد از دیدن پیام پالتوشو برداشت و سریع به سمت در رفت و سوار ون مشکی شد.
لوکیشن قرارشون تو یه بار بود،بعد از رسیدن به بار وارده بار شد و بوی غلیظ الکل رو وارده ریه هاش کرد و با چشماش دنباله جونگکوک میگشت
لیا: دیر که نکردم؟(لبخند)
جونگکوک:کاملا به موقع اومدی!(بغلش کرد)
لیا: خوبه، چیزی سفارش دادی؟(نشست کناره کوک)
جونگکوک: نه منتظر یه پرنسس بودم که ببینم ایشون چی میل داره!(به لیا نزدیک شد)
لیا:(لبخند) من ویسکی میخورم
سفارششونو دادن ولی اون سفارش مشکل داشت!
جونگکوک به گارسون بار گفته بود که داروی تحریک کننده بریزه تو ویسکی لیا...
بعد از خوردن چند شات ویسکی هردو مست بودن
لیا: جونگکوک...من...(نفس نفس)
جونگکوک:حالت خوبه؟(پوزخند)
(هردو مست هستن پس نمینویسم با حالت مستی)
لیا:من...لازمت دارم...(یقه کوک رو گرفت و به خودش نزدیک کرد)
جونگکوک:با کمال میل! ولی بعد از حرفت دیگه راه برگشتی وجود نداره بیب!(نیشخند)
لیا:ببینم میتونی یه کاری کنی که التماست کنم؟
جونگکوک لیا رو کشوند سمته یه اتاق vip و...
(خودتون میدونید دیگه؟!🤲🏻☠️)
حمایت؟!
«قاتل مجازی»
قرار بود امروز رفیق مجازیشو بعد از 5 ماه رفاقت ببینه لباسه تقریبا باز پوشیده بود که یکم کوتاه بود ارایشه نسبتا غلیظ کرده بود کاملا به خودش رسیده بود ساعت نزدیکای 9 شب بود که به گوشیش پیامک اومد از طرف دوستش بود...
جونگکوک: یه ماشین برات فرستادم بیب(پیام)
بعد از دیدن پیام پالتوشو برداشت و سریع به سمت در رفت و سوار ون مشکی شد.
لوکیشن قرارشون تو یه بار بود،بعد از رسیدن به بار وارده بار شد و بوی غلیظ الکل رو وارده ریه هاش کرد و با چشماش دنباله جونگکوک میگشت
لیا: دیر که نکردم؟(لبخند)
جونگکوک:کاملا به موقع اومدی!(بغلش کرد)
لیا: خوبه، چیزی سفارش دادی؟(نشست کناره کوک)
جونگکوک: نه منتظر یه پرنسس بودم که ببینم ایشون چی میل داره!(به لیا نزدیک شد)
لیا:(لبخند) من ویسکی میخورم
سفارششونو دادن ولی اون سفارش مشکل داشت!
جونگکوک به گارسون بار گفته بود که داروی تحریک کننده بریزه تو ویسکی لیا...
بعد از خوردن چند شات ویسکی هردو مست بودن
لیا: جونگکوک...من...(نفس نفس)
جونگکوک:حالت خوبه؟(پوزخند)
(هردو مست هستن پس نمینویسم با حالت مستی)
لیا:من...لازمت دارم...(یقه کوک رو گرفت و به خودش نزدیک کرد)
جونگکوک:با کمال میل! ولی بعد از حرفت دیگه راه برگشتی وجود نداره بیب!(نیشخند)
لیا:ببینم میتونی یه کاری کنی که التماست کنم؟
جونگکوک لیا رو کشوند سمته یه اتاق vip و...
(خودتون میدونید دیگه؟!🤲🏻☠️)
حمایت؟!
- ۲.۹k
- ۰۳ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط